<body><script type="text/javascript"> function setAttributeOnload(object, attribute, val) { if(window.addEventListener) { window.addEventListener('load', function(){ object[attribute] = val; }, false); } else { window.attachEvent('onload', function(){ object[attribute] = val; }); } } </script> <div id="navbar-iframe-container"></div> <script type="text/javascript" src="https://apis.google.com/js/platform.js"></script> <script type="text/javascript"> gapi.load("gapi.iframes:gapi.iframes.style.bubble", function() { if (gapi.iframes && gapi.iframes.getContext) { gapi.iframes.getContext().openChild({ url: 'https://www.blogger.com/navbar.g?targetBlogID\x3d2942183215636269655\x26blogName\x3dBlue+Ashes\x26publishMode\x3dPUBLISH_MODE_BLOGSPOT\x26navbarType\x3dBLUE\x26layoutType\x3dCLASSIC\x26searchRoot\x3dhttps://blue-ashes.blogspot.com/search\x26blogLocale\x3den_US\x26v\x3d2\x26homepageUrl\x3dhttp://blue-ashes.blogspot.com/\x26vt\x3d4929047711723966894', where: document.getElementById("navbar-iframe-container"), id: "navbar-iframe" }); } }); </script>
February 15, 2010

برداشت چهارم - بهارِ ما گذشته


...به یاد روزهایی که می نوشتم. از تهِ دل و با تموم وجود می نوشتم. بی پروا و ساکت می نوشتم

  
یادته؟
(خاطرات 22 شهریور 1385)

ـ خوب كجا بريم؟؛
ـ چرا از من مي‌پرسي؟ تو كارم داشتي! برو هر جا دوست داري… اصلن ببرم يه جا سوپرايزم كن!؛
ـ جدن؟! يعني حاضري بياي هر جا كه من ببرمت؟؛
ـ مي‌خواي كجا ببريم خُب؟؛
ـ نه ديگه، نشد! مي‌خوام بدونم هنوز به من انقدر اعتماد داري كه همين‌جوري بذاري ببرمت يه جايي يا نه؟؛
ـ ...؛
ـ ساره؟؛
ـ بريم!؛

نفهميدم چرا. خيلي وقته نه ديدمت، نه به فكرت بودم، نه كوچك‌ترين ارتباطي بوده بينمون. ولي ديشب اومدي سراغم. گفتي كارم داري. مهمه. زياد طول نكشيد تا بپذيرم. گذاشتم من‌و ببري. رسيديم ديدم كنارِ دريا نشستيم. همون دريايي كه روزي روزگاري قرار بود بريم كنارش بشينيم، ولي نشد؛ همه چيز خيلي زود خراب شد! شايد هم خيلي دير...؛


صبح كه بيدار شدم حس عجيبي داشتم، ولي نمي‌تونستم هيچي رو به ياد بيارم. تا اين‌كه نم نمك شروع شد...؛
ياد اولين باري افتادم كه متوجهت شده بودم. فقط يادمه كه خيلي نگاه مي‌كردي. همين‌طوري، بر و بر، خجالت‌م نمي‌كشيدي! مونده بودم تو ديگه چطور خونواده‌اي داري؛ آخه مگه بار اولت بود دختر مي‌ديدي كه اين‌جوري يه بند نگاه مي‌كردي به سمت ما؟ فكر كنم 2 ساعتي شد… البته قبول دارم كه ما هم بي‌تقصير نبوديم. با فضيلت بودم اون روز. هنوز اون زمان‌هايي بود كه خونواده‌هامون ترجيح مي‌دادن ما دو تا تكي و جدا از هم بريم بيرون. مي‌گفتن به هم كه مي‌افتيم بيش از حد شلوغيم و چشم مردم‌و مي‌گيريم. راست مي‌گفتن. اون روز هم سنگ تموم گذاشته بوديم. شروع يه دوره‌ي جديد بود و ما دو تا ذوق‌زده… ولي انصافن چقـــــــــدر نگاه مي‌كردي! عكس دارم هنوز از اون موقع‌ها… يادته؟ موهات بلند بود… خدا رو شكر كه كوتاهشون كردي. گر چه هنوز كه هنوزه، نه با تيپت حال مي‌كنم، نه با قيافه‌ت! ولي خُب طبيعيه! تو اين چند سال كمتر پسري بوده كه بتونم توي ذهنم به عنوان خوش تيپ و قيافه مجسمش كنم. انگشت‌شمار؛ اونم انگشت‌هاي يه دست! مي‌دونم داري چي فكر مي‌كني: مگه من كي‌ام، كه بخوام راجع به تيپ و قيافه نظر بدم؟ حق با تو اِ، مي‌دونم تو هم نسبت به من احساس مشابهي داشتي، ولي هر چي بود، اين يه دونه رو هيچ وقت تو روي هم نگفتيم...؛

گذشت. چند ماه بعد تازه همه چيز شروع شد. تو چيزي رو ديدي كه از همه پنهان مي‌كردم. يه شب كه خيال مي‌كردم تنهاي تنهام، آوردمش بيرون. نشوندمش كنارم. مال خودم بود و نمي‌خواستم با دنيا تقسيم‌ش كنم. يه مرتبه خودكارم رو گذاشتي جلوم. گفتي جا مونده، انقدر هم قشنگه كه ترسيدي اگه بيشتر از اين نگه‌ش داري، ديگه نتوني پسش بدي. نگاهت معني‌دار بود. همون شب از دستش دادم. چند ماه طول كشيد ولي… جرقه رو زدي و رفتي…؛

چقدر واسه‌ي هم خرت و پرت خريديم. يادته؟ عجيبه، هنوز همه‌شون دمِ دست‌ن و جلوي چشم. تنها كسي بودي كه تموم يادگار‌هاشو بعد از خداحافظي جمع نكردم. فكر كنم اولين بار تو شروع كردي. مسافرت بودم و سوغاتي خواستي. من‌م از خدا خواسته. هدف يكي ديگه بوده. يادت نيست، چون نمي‌دوني… ولي وقتي برگشتم ديدم اون‌م برام كادو خريده. چند ماه بعد چي كشيدم از دست اون، يادته؟ بهت گفتم، چون اون موقع ديگه خيلي چيز‌ها رو بي‌واهمه به هم مي‌گفتيم. كادوي خيلي قشنگي بود، دوست داشتني… يه روز جلوي خودت دادم‌ش رفت، به يه دختر ديگه. اولین و آخرین باری که چنین کاری کردم. ولي نه تو و نه هيچ‌كس نفهميد، كه جدايي از اون هديه به اندازه‌ي نگه‌داشتن‌ش برام سخت بود. راستي عجب خوش سليقه بودي ولي! نمي‌دونم، وقت مي‌ذاشتي يا نه. يادمه يه بار لب دريا كه بودم باهام تماس گرفتي. طبق انتظارم ازم سوغاتي خواستي. يادمه اومدم تهران خريدم. يادته حدس زدي؟ انكار كردم… ولي واقعيت اين بود كه هيچ به ياد ندارم روي چيزايي كه براي‌ت مي‌گرفتم وقت بذارم.؛
 
ازم راجع به نماز پرسيدي. گفتيم و شنيديم. همين يه كم پيش وايسادم پاش. سر تا پا سفيد پوشيدم. جانمازم رو باز كردم و تسبيح چوبي رو كه همين 2 ماه پيش، كه با فضيلت رفته بوديم مشهد خريدم، انداختم دور گردنم… مشهدو يادته؟ زنگ زدي بهم، دنبال تسبيح چوبي مي‌گشتم براي‌ت. درست مثلِ هميني كه الآن دور گردنمه. نمي‌فهميدم چرا ديگه بايد از مشهد برات سوغاتي بيارم. تو مي‌گفتي چه فرقي داره؟ رسم، رسمه! من‌م حوصله‌ي بحث نداشتم. آخرش هم پيدا نكردم. بازم مجبور شدم بيام تهران و… يادمه يه مرتبه دلم برات تنگ شد اون شب. اما تو كجا و من كجا؟ اون شب تازه فهميدم كه فقط در صورتي مي‌تونم براي‌ت دل‌تنگ بشم كه خودت رو پيش رو نداشته باشم. وقتي مي‌ديدمت، يادم مي‌اومد كي هستي و كي نيستي، همه‌اش مي‌پريد. اون شب فهميدم كه اوني كه مي‌شينم جلوش و احساس مي‌كنم دلم لحظه به لحظه بيشتر براي‌ش تنگ مي‌شه… بگذريم.؛

هميشه باهات راحت بودم. چون دوسِت نداشتم. لااقل به عنوان يه پسر دوستت نداشتم. مطمئن بودم تو هم در من يك دختر نمي‌بيني. ما براي هم همون دو نفري بوديم كه همه‌ي حرف‌هاي هم‌و قبول مي‌كرديم، بي چون و چرا. يادته اون شب؟ گفتي خسته‌اي. بي‌هدف. گفتي همه كاري كردي. حتي تونستي زمان رو متوقف كني. سعي كردم باز هم بهت سمت و سو بدم. يه چيز بهتر، بزرگ‌تر. نمي‌دونم چرا اون لحظه حواسم پرت شد. بايد ازت مي‌خواستم ياد بگيري زمان رو به عقب برگردوني. اون موقع كه تو هنوز خودت بودي و مي‌تونستي لحظه‌ها رو ساكن كني، من‌م هنوز خودم بودم و مي‌تونستم تو رو باور كنم. يادته؟ اون موقع باور كردن از نكردن راحت‌تر بود. اون موقع خودكار من واقعن گم مي‌شد و واقعن سر از جيب تو در مي‌اورد. اون موقع من هنوز هموني بودم كه تو فكر مي‌كردي… ولي يادمه، كه دقيقن كدوم روز من عوض شدم. شدم اوني كه تو فكر نمي‌كردي. هنوز راحت بوديم با هم. كارم داشتي. مثل همون روزها، بهت اعتماد كردم و بردي سوپرايزم كردي. گفتي. شنيدم. قبول كردم. بي چون و چرا. نپرسيدم پس كي‌ام؟ از اون مهم‌تر، تا حالا كي بوده‌ام؟ ولي حتي بعد از اون روز هم، تو هنوز هموني بودي كه من فكر مي‌كردم…؛

ديشب بهم چند تا عكس نشون دادي. عكس‌هاي يك زن. گفتي مطمئنن مي‌دونم كه اين زن، مادرته. گفتم كه نمي‌تونم مطمئن باشم، چون هنوز همه‌ي خواهرهات‌و نديده‌ام. فقط يكي. خنديدي و گفتي خواهري نداري، تنهايي. نگاه پرسش‌گرم‌و با يه نگاه قانع كردي و من باز هم قبول كردم، درست مثل همون وقتا. هميشه برام سوال بود، كه چطور هر چي وارد خونه‌تون مي‌شه، تو مي‌شي صاحب اختيارش. يادته؟ دوچرخه‌ت‌و مي‌گم، همون كه زنگ داشت… چقدر دلم به حال خواهرت سوخت، كه مطمئن بودم از حسادت نشسته‌ كنج خونه و فقط گه‌گاهي با شنيدن صداي زنگ از كوچه، نگاهش‌و به سمت پنجره مي‌دوزه و تو رو ساكت نفرين مي‌كنه كه عزيز كرده‌ي خونواده‌اي…؛

يادمه، خوب يادمه كه نظر من كي عوض شد. روزي كه تو در نظر من عوض شدي. هيچ از هم پنهان نمي‌كرديم. عاشق و دل‌دار نبوديم. من به تو در رسيدن به دختر‌هاي مورد علاقه‌ات كمك مي‌كردم، تو هم به كمك مي‌كردي من با اين موضوع كنار بيام كه پسر مورد علاقه‌ي من وجود نداره. اسم تك تك دخترها رو مي‌دانستم. با همه‌شون دوست بودم. يادمه گاهي اوقات دوست داشتم با دست‌هاي خودم خفه‌ت كنم. وقتي مي‌ديدم دختر چطوري تمام محاسني كه داري و نداري رو پشت سر هم براي‌م رديف مي‌كنه و هي مي‌ره آسمون و مياد زمين و فداي تو مي‌شه، مي‌خواستم خفه‌ات كنم. مي‌دونستم كه تو عاشق هيچ ‌كدومشون نيستي. مي‌دونستم كه الآن كه اين يكي دختر پيش منه، تو خودت پيش يه دختر ديگه‌اي. ولي همه‌ي اينا رو تحمل مي‌كردم. چون تو، تو بودي و من در كنار تو من. تا اون روزي كه باز بردي غافل‌گيرم كني. گفتي بيا، گفتم باشه. بردي، اما دستم‌و نگرفتي. هيچ‌وقت دست هم‌و نمي‌گرفتيم، يادته؟ اون موقع‌ها كه هنوز كوچيك بوديم، دستت‌و نمي‌گرفتم، چون هيچ‌وقت به چشم يك پسر بهت نگاه نمي‌كردم. وقتي هم كه بزرگ شديم، فهميدم كه هرطور بهت نگاه كنم، باز تو يه پسري. منطق تو رو هم هيچ‌وقت نپرسيدم؛ من دست تو رو نمي‌گرفتم، تو هم كاري به دست‌هاي من نداشتي. جز يه بار. كه نزديك بود خفه‌ات كنم. همون بار آخري كه بهت اعتماد كردم. چشم‌هام رو بستم و تو منو بردي… معشوقه‌ي جديدت. يادته؟ نشسته بودي جلوي من و هر چي بهت ياد داده بودم، سر دوست من پياده مي‌كردي. انگار مي‌خواستي من به خودم افتخار كنم. به خودم و تو و مهارتت و مهارتم و شكار جديدت. داشتم خفه‌ت مي‌كردم، يادته؟ ولي زور تو بيشتر بود! كاش لااقل با اون زورت تو من‌و خفه مي‌كردي. چون من، ديگه نه تنها براي تو، براي خودم هم من نبودم. خوشحال، متعجب، عصباني، ناراحت، پشيمون، آروم و ساكت… قرمز، زرد، بنفش، آبي، نارنجي، سفيد و سياه و سرمه‌اي! هي رنگ عوض كردي، آخرش شدي رنگين‌كمون، بارونِ بهاري كه باريد، تو هم يواش يواش ناپديد شدي. رفتي و رفتم.؛

چقدر ازت عكس دارم؟ اگه تو توي كادو خريدن سليقه به خرج مي‌دادي، به جاش من‌م تو عكس گرفتن خودم‌و نشون مي‌دادم. همه‌ي عكس‌هات قشنگ‌ن، جوري كه تو هيچ‌وقت نتونستي قشنگ باشي. ولي تو، موقع عكس گرفتن درست مي‌شدي من به دنبال كادوي مناسب. با عجله و بي‌حوصله، كليك، كليك، كليك… يادته؟ همين‌طوري عكس مي‌گرفتي. تا بالاخره به بهونه‌ي فلاش هم كه شده بهت بخندم. تازه مي‌فهميدم من كي‌ام. در ذهن تو و در خارج از ذهن تو. لبخند از لب‌هام پريد. ديگه نديدم‌ش، تا روزي كه تو عاقبت خودت رفتي كنار. خيلي آروم و بي سر و صدا. آخه تو جنتل‌من بودي. از اون نوع پسر‌ها كه دختر‌ها مي‌بردن به خونوادهاشون با افتخار معرفي مي‌كردن. جنتل‌من بودي و من ليدي، هيچ‌وقت حاضر نبودي مزاحم‌م بشي… رفتي و من باز جون گرفتم. از نو. جوني كه ديگه نه باوري توش مونده بود، نه سوپرايزي.؛

ديشب چي شد؟ سحر بود؟ نفهميدم! فقط ضربه رو احساس كردم، و بعد، بلافاصله، بوسه‌ي تو بر پيشونيم بود كه نذاشت درد رو احساس كنم. جا خوردم. فقط خاطره‌ي خشونت روز آخر دست‌هات توي ذهنم مونده بود. تفاوتش از زمين تا آسمون بود. از زرد تا آبي. آخرش هم نگفتي چه كارم داشتي. ماسه‌ها خشك شد. دريا ته كشيد. صبح از راه رسيد و يه مشت عكس و هديه و خاطره… راستي چي مي‌شد اگه الآن مي‌تونستي زمان رو به عقب برگردوني؟ كاش مي‌دونستم كه خواسته‌ي تو هم خلافِ اينه… نگران نباش. تو براي من همون‌طوري كه مي‌خواي موندي. من هنوز تو رو همون پسري مي‌بينم كه از زندگي قبلي روح من در اعماق اون رودخونه با خبره. يادته؟ خودت حدس زدي و من اين بار ديگه دست از انكار برداشتم. يادمه قول دادي تو زندگي بعدي‌م پيدام كني. مي‌دونم كه منتظر مي‌مونم. مي‌دونم كه دلم تنگ مي‌شه. نه مثل دل‌تنگي‌هاي يه دختر براي يك پسر. شايد چيزي شبيه دل‌تنگي‌هاي يك پسر براي يك دختر. خيلي هم از هم دور نبوديم و نيستيم. زندگي بعدي هم همين‌طور خواهد بود. شايد هم براي همين هيچ‌وقت سعي نكردي زمان رو به عقب بازگردوني. نگه داشتن بعضي از لحظه‌ها و ماندگار كردن همونا، براي اين زندگي كافي بود. باشه براي عمر‌هاي بعدي… ؛


---------------oOo---------------

Free counter and web stats